تاریخ انتشار : یکشنبه 2 اردیبهشت 1403 - 0:40 خبرنگار : رقیه نقوی
کد خبر : 8446

چرخش‌ های جهانی و سیاست “نه شرقی، نه غربی” ایران؛ در گذرگاه تحولات بین‌الملل

چرخش‌ های جهانی و سیاست “نه شرقی، نه غربی” ایران؛ در گذرگاه تحولات بین‌الملل

سیاست “نه شرقی، نه غربی” به عنوان یکی از ارکان اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، همواره در تلاش بوده است تا با حفظ استقلال و توازن در روابط بین‌المللی، از وابستگی به قدرت‌های بزرگ اجتناب کند. اما نظام بین‌الملل همواره در حال تحول بوده و این تغییرات، چالش‌ها و فرصت‌های جدیدی را پیش روی

سیاست “نه شرقی، نه غربی” به عنوان یکی از ارکان اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، همواره در تلاش بوده است تا با حفظ استقلال و توازن در روابط بین‌المللی، از وابستگی به قدرت‌های بزرگ اجتناب کند. اما نظام بین‌الملل همواره در حال تحول بوده و این تغییرات، چالش‌ها و فرصت‌های جدیدی را پیش روی این رویکرد سیاست خارجی ایران قرار داده است. از ظهور قدرت‌های نوظهور و تغییر موازنه قوا گرفته تا بحران‌های منطقه‌ای و بین‌المللی، تحولات اخیر نظام بین‌الملل، اقتضائات جدیدی را برای سیاست “نه شرقی، نه غربی” ایران ایجاد کرده است. در این گزارش، به بررسی این تحولات و تأثیر آن‌ها بر این اصل اساسی سیاست خارجی ایران خواهیم پرداخت.

دگرگونی بزرگ در نظم جهانی: ایران و چشم انداز آینده ای چند قطبی در دوران گذار

برای تمامی کشور ها و بازیگران فعال در عرصه بین المللی، فهم دقیق و عمیق از چگونگی ظهور، پایداری و در نهایت افول نظام ها و ساختار های قدرتی که مناسبات جهانی را شکل می دهند، یک ضرورت انکار ناپذیر و حیاتی به شمار می رود. با پایان یافتن دوران جنگ سرد و فروپاشی نظام دو قطبی که بر رقابت ایدئولوژیک و نظامی میان ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی استوار بود، در سال ۱۹۹۱ میلادی، بسیاری انتظار داشتند که جهان به سرعت شاهد استقرار یک نظم نوین و با ثبات بین المللی باشد. با این حال، بر خلاف این تصورات اولیه، دوره گذار کنونی به شکلی غیر قابل پیش بینی و به گونه ای تعجب آور طولانی شده است. جامعه جهانی هنوز نتوانسته است به یک ساختار کاملا پایدار، مورد اجماع و تعریف شده دست یابد. این وضعیت که از آن می توان به عنوان یک “بلاتکلیفی یا برزخ بین المللی” یاد کرد، دارای خصوصیات و ویژگی های خاص و بی سابقه ای است که نیازمند بررسی و تحلیل های گسترده، ژرف و موشکافانه می باشد تا بتوان ابعاد گوناگون آن را به درستی درک کرد و برای مواجهه با پیامد های آن آماده شد. این دوران گذار، فرصت ها و چالش های جدیدی را برای همه بازیگران، اعم از قدرت های بزرگ و کشور های در حال توسعه، ایجاد کرده است.

ویژگی های بارز دوران گذار کنونی در نظام بین الملل

۱. دگرگونی بنیادین در رژیم و ساختار امنیت جهانی

در شرایط کنونی که شاهد آن هستیم، سیاست خارجی بسیاری از کشور ها به طور فزاینده ای بر اساس اصلی موسوم به «خود گستری» یا “Self-Extension” تعریف و اجرا می شود. این اصل بدان معناست که کشور ها در تلاشند تا نفوذ، منافع و دامنه قدرت خود را فراتر از مرز های پیشین گسترش دهند. در نتیجه این رویکرد، ساختار امنیتی جهان که پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی شکل گرفته بود، دستخوش دگرگونی های بنیادین و عمیقی شده است. دیگر نمی توان امنیت جهانی را تنها از دریچه رقابت های سنتی قدرت های بزرگ نگریست. منطقه غرب آسیا، با توجه به پیچیدگی های ژئوپلیتیکی، منابع انرژی و تنش های تاریخی، به یکی از کانون های اصلی این تحولات امنیتی تبدیل شده است. تحولات امنیتی در این منطقه به طور مستقیم با تغییرات کلان در سطح جهانی پیوند خورده است. یکی از دلایل اصلی طولانی شدن دوره گذار کنونی و عدم شکل گیری یک نظم باثبات، به چالش کشیده شدن هژمونی آمریکا و ناتوانی این کشور در تثبیت کامل سلطه خود بر نظام بین الملل پس از ۱۹۹۱ است. عوامل متعددی از جمله ظهور قدرت های جدید، مقاومت منطقه ای و هزینه های بالای مداخلات، این ناتوانی را تشدید کرده اند.

۲. افول تدریجی نظم هژمونیک آمریکایی و حرکت به سوی چند قطبی شدن

در سال های آغازین پس از فروپاشی اتحاد شوروی در ۱۹۹۱، ایالات متحده آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت باقی مانده، به اوج قدرت و نفوذ خود در عرصه جهانی دست یافت. در آن دوران، برخی نظریه پردازان برجسته روابط بین الملل، مانند “زیبیگنیو برژینسکی”، مشاور امنیت ملی اسبق آمریکا، تلاش کردند تا با ارائه نظریه هایی نظیر «گذار از سلطه به رهبری»، راهکار هایی برای تداوم و مشروعیت بخشی به سیطره ایالات متحده بر جهان ارائه دهند. ایده اصلی این بود که آمریکا به جای حکمرانی مستقیم و تحمیلی، نقش رهبری کننده و هماهنگ کننده را در نظام بین الملل ایفا کند. با این حال، امروزه پس از گذشت بیش از سه دهه، یک اجماع نظر گسترده در میان اکثر تحلیلگران و صاحب نظران حوزه روابط بین الملل وجود دارد که نظم جهانی به طور واضحی در حال گذار از یک سیستم تک قطبی تحت سلطه آمریکا، به سمت یک نظام چند قطبی است. در این نظام چند قطبی جدید، قدرت میان مراکز متعددی از جمله ایالات متحده، چین، روسیه، اتحادیه اروپا و قدرت های منطقه ای نوظهور توزیع خواهد شد. هرچند این فرآیند گذار به سمت چند قطبی شدن با چالش ها، ابهامات و اصطکاک های جدی و قابل توجهی نیز همراه است و مسیر آن کاملا هموار نیست.

عوامل و نیرو های محرکه تسریع کننده تحولات جهانی

۱. بحران مالی جهانی ۲۰۰۸: یک نقطه عطف تعیین کننده در تاریخ معاصر

بحران مالی که در سال ۲۰۰۸ از ایالات متحده آغاز شد و به سرعت به یک بحران اقتصادی جهانی تبدیل گشت، صرفا یک رویداد اقتصادی گذرا و محدود نبود. این بحران دارای پیامد های سیاسی و راهبردی عمیقی بود و به مثابه یک نقطه عطف تاریخی، موجب تغییر نگرش و رویکرد قدرت های بزرگ و نوظهوری شد که به دنبال ایفای نقش بیشتر در عرصه جهانی و به چالش کشیدن نظم موجود بودند، کشور هایی نظیر چین و روسیه. پس از این بحران بود که این قدرت ها با اعتماد به نفس بیشتری سیاست های مستقلانه تری را در پیش گرفتند. به عنوان مثال، چین ابتکار عظیم اقتصادی «یک کمربند، یک راه» را با هدف ایجاد شبکه های تجاری و زیرساختی جدید مطرح کرد و روسیه نیز با الحاق شبه جزیره کریمه به خاک خود، پیام روشنی از آمادگی خود برای تغییر وضعیت موجود ارسال نمود. اهمیت این بحران تا حدی بود که باراک اوباما، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، در خاطرات خود به صراحت به تاثیر عمیق و منفی این بحران بر تضعیف هژمونی و جایگاه رهبری آمریکا در جهان اشاره کرده است. این بحران آسیب پذیری های مدل اقتصادی غرب را آشکار ساخت و اعتبار آن را خدشه دار کرد.

۲. ناکامی ها و شکست های راهبردی ایالات متحده در عرصه بین المللی

علاوه بر بحران مالی، مجموعه ای از شکست ها و ناکامی های راهبردی ایالات متحده در مناطق مختلف جهان نیز به روند افول هژمونی این کشور و تسریع تحولات در نظم بین الملل کمک شایانی کرده است. شکست پروژه های بلندپروازانه آمریکا برای دولت سازی و ایجاد دموکراسی در کشور هایی مانند عراق و سوریه، نه تنها به اهداف اعلام شده نرسید، بلکه منجر به بی ثباتی بیشتر، گسترش تروریسم و افزایش نفوذ رقبای منطقه ای و جهانی آمریکا در این مناطق گردید. همچنین، تحولات مربوط به بحران اوکراین و ناتوانی غرب در مدیریت موثر آن، نشانه های آشکار دیگری از پایان دوران نظم پسا جنگ سرد و کاهش توانایی آمریکا برای دیکته کردن اراده خود به دیگران تلقی می شوند. برخی تحلیلگران معتقدند که جهان اکنون وارد مرحله ای موسوم به «نظم در غیاب نظم» شده است. این وضعیت به معنای فقدان یک چارچوب باثبات و مورد قبول همگانی برای مدیریت روابط بین الملل است و شباهت های نگران کننده ای با شرایط بی ثبات و پر تنش دهه ۱۹۳۰ میلادی دارد که در نهایت به جنگ جهانی دوم منتهی شد.

نقش جمهوری اسلامی ایران در چشم انداز تحولات بین المللی

۱. پیامد های راهبردی عضویت دائم ایران در سازمان همکاری شانگهای

پذیرش جمهوری اسلامی ایران به عنوان عضو دائم و رسمی سازمان همکاری شانگهای (SCO) را می توان بدون شک یک نقطه عطف بسیار مهم و تاثیرگذار در فرآیند پیچیده گذار از نظم تک قطبی به سمت جهانی چند قطبی ارزیابی کرد. سازمان همکاری شانگهای که با محوریت چین و روسیه و با هدف تقویت همکاری های امنیتی، اقتصادی و سیاسی میان کشور های عضو شکل گرفته است، به طور فزاینده ای به عنوان وزنه ای در برابر نفوذ غرب در منطقه اوراسیا تلقی می شود. عضویت کامل ایران در این سازمان دارای چندین پیامد کلیدی و استراتژیک است: نخست، این عضویت می تواند به تقویت توان اقتصادی ایران در برابر تحریم های یکجانبه غرب کمک کرده و دسترسی ایران به بازار های جدید و مکانیزم های مالی جایگزین را تسهیل نماید. دوم، این امر زمینه را برای ایجاد شبکه های پایدارتر و گسترده تر فروش نفت و گاز ایران به کشور های بزرگی مانند چین و سایر اعضای سازمان فراهم می آورد. سوم، با توجه به موقعیت ژئواستراتژیک ایران، این کشور می تواند نقش مهمی در تامین امنیت و پایداری مسیر های ترانزیتی مرتبط با ابتکار «کمربند و جاده» چین ایفا کند.

۲. پیگیری استراتژی هوشمندانه «موازنه منفی» در قرن بیست و یکم

رویکرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قبال تحولات جاری در نظام بین الملل و عضویت در سازمان هایی مانند شانگهای، به معنای پیوستن صرف به یک بلوک شرق سنتی و تقابل کامل با غرب نیست. بلکه، ایران به دنبال شکل دهی به نوعی «بلوک شرقی جدید» یا به عبارت دقیق تر، یک ائتلاف از کشور های مستقل و همسو است که در برابر یکجانبه گرایی و نظم تحت سلطه آمریکا مقاومت می کنند و خواستار توزیع عادلانه تر قدرت در جهان هستند. این استراتژی را می توان نسخه به روز شده و متناسب با شرایط قرن بیست و یکم از همان شعار بنیادین انقلاب اسلامی یعنی «نه شرقی، نه غربی» دانست. در این رویکرد که از آن با عنوان «موازنه منفی» نیز یاد می شود، ایران تلاش می کند تا با برقراری روابط متوازن با قدرت های مختلف و عدم وابستگی به هیچ یک از آن ها، منافع ملی خود را به بهترین شکل تامین کرده و از استقلال سیاسی خود محافظت نماید. این استراتژی نیازمند دیپلماسی فعال، هوشمندانه و چند وجهی است.

چالش ها و موانع پیش روی نظام بین الملل در حال گذار

۱. مدیریت فرآیند انتقال قدرت و حفظ ثبات جهانی

یکی از اصلی ترین و پیچیده ترین چالش ها در دوران کنونی، چگونگی مدیریت فرآیند انتقال قدرت از یک یا چند قدرت مسلط به مجموعه ای جدید از بازیگران و حفظ ثبات نسبی در نظام بین الملل در طول این فرآیند دگرگونی است. تاریخ روابط بین الملل نشان داده است که دوره های انتقال قدرت غالبا با بی ثباتی، افزایش تنش ها و حتی درگیری های نظامی همراه بوده اند. در این میان، مسائلی همچون مبارزه با تروریسم بین المللی که مرز نمی شناسد، تلاش برای خلع سلاح های کشتار جمعی و جلوگیری از اشاعه آن ها، و همچنین تامین امنیت عرضه و تقاضای انرژی در سطح جهانی، اهمیت ویژه ای پیدا می کنند و نیازمند همکاری و هماهنگی گسترده میان تمامی بازیگران، اعم از قدرت های سنتی و نوظهور، هستند. یافتن راهکار هایی برای مدیریت مسالمت آمیز این انتقال قدرت، حیاتی است.

۲. هشدار های استراتژیست های آمریکایی در مورد پیامد های «استثناگرایی افراطی»

جالب توجه است که حتی برخی از برجسته ترین استراتژیست ها و نظریه پردازان آمریکایی، مانند هنری کسینجر و زیبیگنیو برژینسکی که خود از معماران سیاست خارجی آمریکا در دهه های گذشته بوده اند، همواره نسبت به عواقب و پیامد های منفی رویکرد «استثناگرایی افراطی» در سیاست خارجی ایالات متحده هشدار داده اند. منظور از استثناگرایی آمریکایی، باوری است که طبق آن ایالات متحده به دلیل ویژگی های منحصر به فرد خود، رسالتی خاص در جهان دارد و از قواعدی که برای سایر کشور ها اعمال می شود، مستثنی است. به باور این منتقدان، همین رویکرد یکجانبه گرایانه و خود برتر بینی افراطی، به جای تقویت رهبری آمریکا، موجب افزایش بدبینی ها، تحریک رقبا، بیگانگی متحدان و در نهایت تسریع در روند افول هژمونی و نفوذ جهانی ایالات متحده شده است. آن ها تاکید دارند که آمریکا باید با واقع بینی بیشتری با تحولات جهانی روبرو شود و به جای تلاش برای حفظ سلطه، به دنبال ایجاد مشارکت و همکاری با سایر قدرت ها باشد.

نتیجه گیری: چشم انداز نظم نوین جهانی و جایگاه ایران

جهان بدون تردید در آستانه یک تحول تاریخی بزرگ و بنیادین قرار گرفته است. همان گونه که کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه اسبق آمریکا، جنگ سال ۲۰۰۶ میان اسرائیل و حزب الله لبنان را به «درد زایمان خاورمیانه جدید» تشبیه کرده بود، امروز نیز می توان عضویت رسمی ایران در سازمان همکاری شانگهای و تقویت همکاری های راهبردی با قدرت های شرقی را سرآغازی برای شکل گیری یک «غرب آسیای جدید» دانست؛ غرب آسیایی که در آن قدرت های منطقه ای مخالف هژمونی و یکجانبه گرایی، نقش محوری و تعیین کننده تری ایفا خواهند کرد.

در چنین شرایط پیچیده و پر تلاطمی، اتخاذ یک دیپلماسی هوشمندانه، فعال و مبتنی بر اصل «موازنه منفی» از سوی جمهوری اسلامی ایران، می تواند تضمین کننده منافع ملی کشور در این دوره گذار باشد و جایگاه شایسته ای را برای ایران در نظم نوین جهانی فراهم آورد. این تحولات به وضوح نشان می دهد که نظم بین الملل در حال یک پوست اندازی عمیق و ساختاری است و بازیگرانی مانند ایران، با درک صحیح از این تغییرات و بهره گیری هوشمندانه از فرصت های تاریخی پیش رو، می توانند نقش مهم و حتی تعیین کننده ای در شکل دهی به مختصات و ویژگی های نظم آینده جهانی ایفا کنند. این امر مستلزم آینده نگری، انعطاف پذیری و تلاش برای ایجاد ائتلاف های جدید بر پایه منافع مشترک و احترام متقابل است.

 

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.